ترانه آفرین

آثار ادبی و نوشته‌های محمد وجدانی

ترانه آفرین

آثار ادبی و نوشته‌های محمد وجدانی

جشن تولد

جشن تولد: کاترین براشترجمه: محمد وجدانی


 

 زوجی بودند تقریبا چهل ساله که معلوم بود زن و شوهر هستند. در رستورانی کوچک بر روی نیمکتی نشسته بودند و شام صرف می‌کردند. مرد، صورتی گرد و از خود راضی و عینکی بر چشم داشت. زن نسبتا زیبا بود و کلاه بزرگی بر سر داشت. چیزی که توجه دیگران را به آنها جلب کند وجود نداشت، مگر وقتی که در پایان صرف غذا یک‌دفعه معلوم شد این شام یک شام معمولی نیست. در واقع تولد شوهر بود و زن برنامه ریخته بود تا او را کمی غافلگیر کند.

 

عملیات غافلگیری با آوردن یک کیک تولد کوچک اما خوش آب و رنگ آغاز شد که شمع صورتی رنگی در وسط آن می سوخت. سرپیشخدمت کیک را آورد و آن را مقابل شوهر گذاشت. در این فاصله ارکستری مرکب از ویولن و پیانو آهنگ " تولدت مبارک" را نواخت. زن با غرور آمیخته به شرم، از غافلگیری کوچکش شاد بود. چند نفری که در رستوران بودند کوشیدند با کف زدن به رونق جشن کمک کنند. معلوم بود که کمک آنها لازم بود چرا که شوهر خشنود نبود. برعکس، به شدت خجالت زده بود و از همسرش به خاطر کاری که کرده بود عصبانی بود.

 

به او که نگاه می‌کردی این حالت را در او می دیدی و با خود می‌گفتی: " وای، اینجوری نباش!" اما او این‌جور بود. به محض این‌که کیک کوچک بر روی میز قرار گرفت و ارکستر قطعه تولد را به پایان رساند، و توجه عموم از زن و شوهر گرفته شد، دیدم که شوهر زیر لب چیزی به زن گفت- سخنی تنبیه آمیز، تند، بی‌ملاحظه و بی‌رحمانه. دیگر نمی‌توانستم به زن نگاه کنم، پس به بشقابم خیره شدم و مدتی طولانی منتظر ماندم. هرچند نتوانستم زیاد طاقت بیاورم. سرانجام وقتی دوباره به آنجا نظر انداختم زن هنوز داشت گریه می‌کرد. زیر لبه بزرگ و خوشرنگ بهترین کلاهش، آرام، دل‌شکسته و مأیوسانه به تنهایی گریه می‌کرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
محمودی جمعه 17 اسفند 1386 ساعت 17:39 http://ashora85.blogsky.com

از حضور سبزت متشکرم متفابلا عرض تسلیت ایام رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و شهادت دو فرزندش وارثان غدیر علیهمالسلام را . و چون از هنر نویسنده بهره ای ندارم به خود اجازه اظهار نظر ندادم و شما عزیز هم مرا خواهید بخشید اللهم عجل لولیک الفرج والنصر

سلام. ممنونم. بهره‌ای اگر از نوشتن دارم٬ به برکت خدا٬ اسلام و پیام‌آورش حضرت محمد مصطفی (ص) و اهل‌بیت عزیزش است. اجازه بدهید دعای زیبایی که نوشته‌اید را تکرار کنم:

اللهم عجل لولیک الفرج والنصر

نازنین سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 01:52

سلام.ممنون از ترجمه خوبتون.فردا این داستان امتحان دارم ترجمتون خیلی کمکم کرد.ممنونم.

سلام.
از لطف شما سپاسگزارم. اتفاقا ترجمه این داستان خیلی به دل خودم هم نشست. از این که به شما هم کمک کرده خوشحالم. موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد