ترانه آفرین

آثار ادبی و نوشته‌های محمد وجدانی

ترانه آفرین

آثار ادبی و نوشته‌های محمد وجدانی

یک و نوزده می شود بیست!

برداشت اول) کتاب می‌خواندم که آمد و شروع کرد به قدم زدن در اتاق. انگار که تمرین رژه می‌کرد. تا اینکه بالأخره رضایت داد وسط اتاق بایستد. نگاهی به ساعتش انداخت و با خودش گفت: یک و نوزده (۱:۱۹). سراز کتاب برداشتم و به او گفتم: بیست! پرسید: یک و بیسته؟ (۱:۲۰) گفتم: نه! یک و نوزده می‌شه بیست! متوجه نشدم خندید یا سر تکان داد چون حواسم رفت به قلم و کاغذی که برداشتم و نوشتم: کتاب می‌خواندم که آمد...

 

برداشت دوم) کتاب می‌خواندم که آمد و شروع کرد به قدم زدن در اتاق. انگار که تمرین رژه می‌کرد. تا اینکه بالأخره رضایت داد وسط اتاق بایستد. نگاهی به ساعتش انداخت و با خودش گفت: یک و نوزده (۱:۱۹). سراز کتاب برداشتم و به او گفتم: بیست! پرسید: یک و بیسته؟ (۱:۲۰) گفتم: نه! یک و نوزده می‌شه بیست! خندید و من نگاهم رفت به طرف ساعت روی دیوار: ۱:۲۰ بود.

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 24 اردیبهشت 1385 ساعت 18:28 http://www.wall.blogsky.com

داستانه جالبی بود..

زهره سه‌شنبه 16 خرداد 1385 ساعت 03:43 http://espandar.mihanblog.com

سلام!‌مرسی سر زدین!!!و مرسی از لینکتون!!!وبلاگ زیبایی دارین....نوشته تون زیبا بود۱+۱۹=۲۰جالبه....بهاری باشیدو پاینده........

[ بدون نام ] جمعه 19 خرداد 1385 ساعت 00:25

یه سوال شما شهرک کوثر زندگی نمیکنیددد؟؟؟؟؟

پاسخ سؤال شما منفی است.
اگر اطلاعات بیشتر می خواهید لطف کنید خود را معرفی کنید
و آدرس ایمیل بدهید. با تشکر.

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی 1385 ساعت 14:59 http://balezakhmi.persianblog.com

سلام علیکم بلاگ زیبا و پر محتوایی دارید انشاءا... که همیشه ایام موفق باشید.
همانطور که یکی از دوستان در بالا برای کشف هویت شما سئوال پرسیدند من نیز می پرسم فکر کنم ایشان نیز از آشنایان من هستند شما آخر فامیلیتان پس وند ه . ش ندارد؟
با تشکر.

علیکم السلام. نخیر، فامیلی بنده چنین پسوندی ندارد. موفق باشید.

مریم چهارشنبه 24 مرداد 1386 ساعت 09:52 http://www.cassper.blogsky.com

سلام
من اومدم جواب کامنتتون و دادم البته بگم همش شوخیه پس جایی واسه ناراحت شدن نمیمونه
راستی میخاستم یه نظر خاهی کنم ببینم مطالب وبلاگم دست نویس باشه بهتره یا طنز؟ کدومش ؟؟؟

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم. خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم‌ .

نرگس سه‌شنبه 11 دی 1386 ساعت 14:21 http://golaab.blogsky.com

یه لبخند بعد از تموم شدن داستانک یه اتفاق خوبه.خسته نباشین.

چه تعبیر زیبایی! ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد